13 سال قبل جایی می نوشتم ؛ چیزی از آن نوشته ها نماند و تمام شد .
خیلی چیزها تغییر کرده است و دیگر کمتر کسی وبلاگ می نویسد و همین خوب است. مدام دوست دارم بنویسم ؛ از درون دستور ارسال میشود اما ؛ به حدی ترافیک ذهنی ام سنگین است ، که به واژه نمی رسد . دلم گز گز میکند ، گرفته ؛ نگران . شاید هم احساس بیهودگی و از دست رفتن زمان اجازه نمیدهد تا چیزی بنویسم . نوشتن یکی از همه کارهاییست که دوست دارم انجام بدهم . مدتهاست در شب تاریک خیابان قدم نزده ام. مضر ترین سرگردانی زندگی همین است که آنچه دوست داری ؛ نباشی .
شرایط اختاپوسی چنبره زده که ورنمی آید.
درباره این سایت